استاد آواز ایران در این گفتوگو با ماهنامه تجربه درباره مسائل بسیاری صحبت کرده و از گذشته و حال موسیقی و فرهنگ و هنر ایران سخن گفته است.
بخشهایی از این گفتوگوی مفصل در زیر میآید:
- (درباره لغو کنسرتهای اخیر) همیشه در ناخودآگاهم میدانم که کار هنری درست و فعالیت در عرصه فرهنگ میان مسئولان خریدار چندانی ندارد اما از آن جا که برای کار موسیقی و آواز، آتش عشقی در وجودمان زبانه میکشد، کار خودمان را میکنیم.
- دو نوع مدال شوالیه در فرانسه وجود دارد که باید حتما در خاک این کشور آن هم توسط رئیسجمهور یا مشاور رئیسجمهور اهدا شود. آن دو نوع نشان شوالیه آفیسیر و کماندو هستند. نشانی که من گرفتم نشان آفیسیر بود. آفیسیر به معنای صاحبمنصب هنر و ادبیات است.
- مطمئنم اگر به بنان میگفتند روی شعر مولانا آواز بخوان، قطعا این کار را انجام نمیداد. او نمیپذیرفت؛ چرا که میدانست تا چه حد و در چه حوزهای اهلیت دارد. او میدانست که دو دانگ صدا دارد که باید با آن کاری مناسب داشتههایش انجام دهد. (البته که زندهیاد بنان با همان دو دانگ صدا کاری را انجام داد که سطح خیلیهایی که ادعای شش دانگ بودن صدا داشتند را هم به جلو ببرد. صدای او به غایت دلنشین و دوستداشتنی بود.) دلیل موفقیت بالای این مرد آن بود که اهلیت خودش را میشناخت و پا را فراتر از آن نگذاشت. کارها و شعرهای بنان تماما زیبا، اتوکشیده و شسته و رفته بود. میپرسید چرا؟ به آن خاطر که خودش هم این گونه بود.
- امروز در نسل جدید خیلی از صداها شبیه هماند و این تاسف بار است که در ۱۲۰ سال موسیقی ایران هرگز تقلیدی وجود نداشته است، چه در قسمت ساز و چه آواز. در این بازه زمانی هنرمندان تقلید نمیکردهاند و موسیقی هر کس رنگ خودش را داشته. سوال اینجاست که حالا چطور شده که در این ۳۰ سال همه در موسیقیشان یک شکل شدهاند. در طول ۱۲۰ سال آثار ضبط شده موسیقی ایرانی در دستمان هرگز تقلیدی را نمیبینیم اما در ۳۰ سال گذشته چه اتفاقی افتاده که همه راه تقلید را پیش گرفته و شبیهخوان شدهاند. این خطر بزرگی برای موسیقی ماست.
- کسی که کتاب میخواند و دستی بر قلم دارد، نگاه و هنرش جنس دیگری است. یکی از مشکلات هنر امروز ما و به طور کلی جامعه ما این است که همه با کتاب بیگانه شدهاند و اصولا ارزش قلم در میان ما ارزشی فراموش شده و بیگانه است.
- من در بخشی از کارها سراغ شعر نو رفتم و نخستین کسی بودم که شعر نو را با ساز و کار آواز ایرانی اجرا کردم. زمانی که من شعر نیما را با آواز اجرا کردم، چند نفر از هنرمندان مجلس را ترک کردند. به طور دقیقتر زمانی که شنیدند من دارم آن بند «میترواد مهتاب میدرخشد شبتاب را میخوانم» قهر کردند، زیرا کار من برایشان خیلی عجیب بود.
- بسیاری در سی سال گذشته غیر از شبیه هم خواندن و کوتوله بودن چیزی ارائه ندادهاند. نتیجه هم این میشود که دیگر هیچکس امضاء خودش پای ساز و آوازش نیست.
- به خاطر میآورم که در کرمانشاه کتاب به زبان لاتین وجود نداشت اما مادرم تمام کتابهای شکسپیر به زبان انگلیسی را از تهران سفارش میداد تا خواهرم نمایشنامههای شکسپیر را به زبان اصلی بخواند. خواهرم بزرگتر از من بود و به یاد میآورم وقتی که کودک بودم، تمام کتابهای او به زبان انگلیسی بود و در ضمن خیلی از آثار بزرگان زبان فارسی را نیز مطالعه میکرد اما در مورد ادیبان جهانی مثل شکسپیر و گوته و... مادرم تاکید داشت که آثار آنها را به زبان خودشان مطالعه کند. همشیره من الان پزشک است و متخصص اطفال اما کلاس ۸ که بود تمام آثار بزرگان ادبیات غرب را به زبان اصلی میخواند!
- به خاطر دارم که روزی با اعضای کانون چاووش در حال برگزاری کنسرت بودیم که یک دفعه توسط کمیته تیراندازی شد و کنسرت را تعطیل کردند. ما در پارک خرم در میدان آزادی کنسرتی گذاشته بودیم. ناگهان در حالی که در نیمههای برگزاری کنسرت بودیم، تیراندازی کردند و مردم پراکنده شدند. سازهایمان را شکستند، دستگیرمان کردند و چند ساعت در یک اتاق بازداشتمان کردند. سپس سوال و جوابها شروع شد.
- زندهیاد لطفی در گروه چاووش از همه تندروتر بودند اما در نهایت اهداف هنری برایشان مقدستر بود و اولویت داشت. در میان آهنگسازان چاووش آقای لطفی، آقای مشکاتیان و آقای علیزاده حضور داشتند. شاید برای خوانندگان جوان این مطلب جالب باشد که وقتی چاووش ۱ را منتشر کردیم، یک طرف کاست را که «آزادی» در آن بود، من خوانده بودم را و طرف دیگر کاست که «برادر بیقراره» را در خود داشت، آقای شجریان اجرا کردند.
- اثر «وطنم» شانس زندگی سالار عقیلی بود. آن موقع من آمریکا بودم و نتوانستم برگردم و در کنسرت حضور داشته باشم. آقای سلطانی گفت اجازه بدهید فعلا با یک خواننده دیگر کنسرتش را برگزار کنیم تا شما برگردید. من هم گفتم باشد. به هر حال تقدیر این بود که سالار عقیلی این کار را اجرا کند. بعد از بازگشت من به ایران آقای سلطانی به اجرای این کار با صدای من اصرار داشتند ولی من قبول نکردم.
افزودن دیدگاه جدید
دیدگاه خود را بیان کنید